امام مهدی (عج)
او نگران ما بود و خدا را از خود خدا برای ماگدایی میکرد
به نام خداوند بخشاینده و مهربان دلم بنای گریه گذاشت به زیر آسمان بیکران رفتم و چشم دوختم رطوبت سبزه های زیر پایم را احساس میکردم نسیم عطر گل هارا پخش میکرد اما دل من بیتاب بود من یه چیز خیلی بزرگ را کم داشتم من عشق را در زندگی کم داشتم من -خدا- را کم داشتم نداشتن او علت همه بی قراری من بود به پرندگان در حال پرواز نگاه کردم گفتم: خوش به حالتان شماها در اوج هستید شاید دستتان به آسمان نرسد اما لااقل نصیبتان هم زمین نیست شما ها به خدا نزدیکترید ! سرم گیج رفت روی سبزه ها دراز کشیدم و فقط و فقط به آسمان نگاه میکردم پرنده ای آرام به زمین آمد و نشست و دوباره گفتم :که خوش به حالتان و.................... بعد چشمانم را بستم اما سرشار از گلایه بودم پرنده به روی قفسه سینه ام آمد و نشست ! به چشمانش زل زدم خیلی معصوم بود دلم میخواست دستانم را لای پرهای پشمالو اش ببرم ولمسش کنم ! سرش را روی قلبم گذاشت !خیلی هیجان زده شده بودم بعد از چند لحظه سرش را بالا آوردو گفت : خدا در قلب همه انسانهاست و شما در جای دیگر در جستوی او هستید متاسفانه به خاطر اینکه فقط صدای ذهنتان را گوش کرده اید صدای قلب را نمی شنوید! خدا از رگ گردن نزدیکتر است باورش کن او همین جاست ! و بعد بال زد و رفت و من مات و مبهوت مانده بودم ! دستم را روی قلبم گذاشتم و هیچ نگفتم حتی فکر هم نکردم ! صدایی آمد و گفت : من همین جا هستم ای مخلوق من ! دوست دارم
سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:, :: 21:44 ::  نويسنده : نیلوفر

به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین

یه روز بعد از ظهر کاغذ را برداشتم و با حرص نوشتم: نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه نه ... خدایا نه ! من خسته شدم از این همه مشکلات آه دیگر تاب ندارم من از سنگ نیستم من هم آدمم و میفهمم و دردها مرا به ستوه در می آورند و حال به زانو در آمده ام نه نه نه خدایا !  من خسته ام !

فردای آن روز ظهر تلفن زنگ خورد و گفتند : پدرم تصادف کرده و به ته دره رفته ! زانوانم شل شد لب هام میلرزید به محل تصادف رفتم دیدم سقف ماشین به کفش چسبیده شیشه ها خورد شده وسط خیابون خط ترمز ها خودنمایی میکردند از پدرم هیچ خبری نداشتم فکر کردم زبونم لال مرده ! صحنه خیلی بدی بود فکم قفل کرده بود از هیچ کس نتونستم بپرسم بابام کجاست ! اما بعد از گذشت کمی زمان دیدم بابام سالمه سالمه دویدم و محکم بقلش کردم و گریه کردم ولی نتونستم هیچ حرفی بزنم اون هم دستش رو رو سرم گذاشت و گفت : من خوبم و سالم خداروشکر

اومدم خونه اون کاغذ رو برداشتم و پرتش کردم اونور و از خدا فقط تشکر کردم و عذر خواهی! خداروشکر

جمعه 10 شهريور 1391برچسب:, :: 21:49 ::  نويسنده : نیلوفر

به نام خداوندبخشاینده و مهربان

خوشحالم که دلم شکست دیوار دلم ریخت از گریه به زمین افتادم و تکه هایش را نگاهی انداختم از خوشحالی اشک ریختم چون دیدم تمام تکه های دلم بوی خدا میداد فهمیدم دل خانه خدا بود ;در دلم محمل داشت اما من فراموشش کرده بودم ! بر دل گفتم : خدا مهمان تو بود چرا شکستی؟

دل با فریادگفت: تو خدارافراموش کردی که چنین تکه تکه ام کردی!!!!!!!!!!

با خجالت و شرمندگی سرم را پایین انداختم !

صدایی زیبا آمد و گفت : تکه های دلت را برگیر و بردار و به آسمان نشان بده از دلت به آسمان راهیست به وسعت نگاهت ! نگاه کن فقط نگاه کن دل تو پلی خواهد شد تا خدا !

چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:, :: 18:54 ::  نويسنده : نیلوفر

به نام خداوند بخشاینده ومهربان

-اگه یک روزی نتونستی گناهه کسی روببخشی از بزرگی گناه او نیست از کوچکی قلب توست!

-شاید کسی را که با تو خندیده فراموش کنی اما کسی را که با اشک ریخت هرگز!

-وقتی گلدون خونمون شکست داداشم گفت : کاش دوتا داشتیم...خواهرم گفت: قشنگ بود ...مادرم گفت: حیف بود ...پدرم گفت: قسمت این بود....اما وقتی دل من شکست کسی به فکرش نبود

-فرق آموزگار با روزگار این است که آموزگار اول درس میدهد بعد امتحان میگیرد اما روزگار اول امتحان میکند بعد درس میدهد.

-اگه کسی دیونت بود عاشقش باش -اگه کسی عاشقت بود دوستش داشته باش-اگه کسی دوست داشت بهش علاقه نشون بده- اگه کسی بهت علاقه نشون داد فقط یه لبخند بزن - این طوری وقتی یه پله ازش عقب باشی  اگه یه وقت خسته شد و یه پله ازت جا موند تازه میشین مثل هم.

-افسوس آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم -آن زمان که باید دوستمان بدارند لجبازی میکنیم و بعد برای آنچه که از دست رفته آه میکشیم

-هر وقت دل کسی را شکستی روی دیوار میخی بکوبتا ببینی که چقدر دل شکستی-هر وقت که دلشان را بدست آوردی میخی را از روی دیوار بکن تا ببینی که چقدر دل بدست آورده ای -اما چه فایده که جای میخ ها بر روی دیوار میماند.

-هیچ گاه چشمانت را برای کسی که مفهوم نگاهت را نمیفهمد گریان نکن.

-اگه زندگی یک پرتغال در دستتان نهاد آنرا پوست بکنید و به دنبال دوستی باشید تا به او قسمت کنید.

یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 9:57 ::  نويسنده : نیلوفر

به نام خداوند بخشاینده و مهربان

دل بهانه تو را دارد و فقط چشم به آسمان تو دوخته است

خدایا من که دستم به آسمانت نمیرسد اما تو دستت به زمین میرسد ! خدایا بلندم کن!

درباره وبلاگ

سلام دل یارم میخواهد تا همه به هم بگویند دوستت دارم محبت ها کم رنگ شده آی آدما ها به خو دبیایید ما یک واحدیم مال یک خداییم بیایید به هم بگویییم دوستت داریم
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان امام مهدی (عج) و آدرس asrekhorshid.Loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان